وسط حسینیه یه پرده ی بزرگ کشیده بودند
خانما یه طرف آقایون هم یه طرف!
مداح هم بالای منبر مداحی می کرد.
خانما گوشه ی پرده ی وسط حسینیه رو بالا برده بودند و
مراسم سینه زنی آقایون رو نگاه می کردند و اشک می ریختند!
بعد از چند دقیقه آقایون شروع کردن به درآوردن پیرهناشون ؛
برای نشون دادن ارادت بیشتر!
اینجا بود که آقای مداح غیرتش اجازه نداد که خانما بازم به آقایون نگاه کنند
و خواست از پشت میکروفون نهی از منکر کنه ،
ولی یادش رفت کلمه "پرده" رو به کار ببره و اینجوری شد که اون عقب مجلس منفجر شد از خنده !
مداح : خواهرای عزیز! لطفا دیگه بکشن پائین آقایون لخت شدن ...!